روز تولد عشق
سلام ، سلام و سلام عزیزکم توی این پست قصد دارم از خاطرات روز تولد قشنگ ترین هدیه خدا برای من و بابایی ، برای شما بنویسم . نازنینم من کل بارداریم رو تحت نظر و فرمان خاله مرجان بودم که الحق مامای قابل اعتماد و کاردرستیه ، منتها چون از خاله دور بودیم تو شهر خودمون تحت نظر دکتر صادقی بودم که نمیدونم چرا ولی همش اصرار میکرد که من باید طبیعی زایمان کنم ، حتی وقتی فهمید پاهای بچه پایینه ، منم که کلی دل درد داشتم و اینجا تنها بودم و همش میترسیدم این درد ، درد زایمان باشه با خاله تماس گرفتم و با بابایی رفتیم خونه مادرجون که با خاله بریم واسه سونوگرافی چون خاله نظرش این بود که توی هفته های آخر که بچه وزن میگیره احتمال چرخیدن کمه و من سی و هشت هف...
نویسنده :
روجا
23:52